اقا سلام
سلام اقا
سلام اقای خوبی
خورشید من کی میرسی
جمعه شبی غروبی
بابا بزرگ میگه بیای
تویی که غرق نوری یه لحظه حس نمیکنم
حتی یه لحظه دوری
اقا سلام سلام اقا
سلام اقای خوبی
بابا براتون جمعه ها
یه نذره خوبی داره
همیشه فانوس میبر ه تو کوچه ها میزاره
اسم پر از مهر تو رو که میشنوه یه موقع
گوشه ی چشم های مامان همیشه اشک شوقه
.
.
یه عالمه پیرو جوون چشم به راهت نشستن
یه دنیا عاشق همشون منتظر تو هستن
چشم و چراغ ما بیا
حل کن تو مشکلا رو
خورشید من بیا بیا
روشن کنیم شبا رو
روشن کنیم شبا رو
اقا سلام سلام اقا سلام اقای خوبی
اقا سلام سلام اقا سلام اقای خوبی
اقا سلام سلام اقا سلام اقای خوبی
همه
یعنی اکثر آدما از دوران کودکی و بچگی
یا بریم بالاتر دوان دبستان و دبیرستانو
و
حتی یه مرحله ی جدیدشون از زندگی که دانشگاه باشه که البته من اینو زیاد به عنوان مرحله ی جدید قبول ندارم
به خوبی و نیکی یاد میکنن و دوست دارن به اون دوران برگردن و مثل همون زمونها شادو بی دغدغه
غافل از دنیای بزرگترا به خوش بودن خودشون ادامه بدن
خب باید به این مورد هم اشاره کرد که خانواده هایی یا بچه هایی به دلیل نداشتن امکانات لازم تو دوران بچه چه از لحاظ مادی چه عاطفی خاطره های خوبی از اون دوران نداشته باشن ولی لزوما پاک بودن ومعصوم بودنشو جاذبه برگشتشون به دوران شاید باشه
*ولی برای من از وقتی که خودمو شناختم
از وقتی که فهمیدم اسمم تو لیست اسامی کلاس هست
از وقتی که فهمیدم همکلاس دارم
همیشه وهمیشه استرس و استرس داشتم
استرس از اینکه چه جوری با یکی حرف بزنم آبروم نره
چه جوری لباس بپوشم
مسخره ام نکنن
چه جوری درس بخونم که مورد عتاب معلم نباشم
اگه درسی خوندم از ترس معلم بود وبس نه از روی علاقه ی خودم
اگه کاری نکردم همه از روی ترس از دیگران بود
این ترس به حدی بود که باعث شد من یک آدم استرسی و مضرب و همیشه و برای یک کار کوچیک دچار هیجانات کاذب بودم چه بسا برای اتفاق های بسار بی ارزش .
این ترس و اضرابم پیگیری نشد دنباله گیری نشد
این کم رویی و خجالتی بودنم درمان نشد
من گاهی نمیدونستم که این خجالتی بودن یه نوع حالت بدیه، از اینکه کاری به کار کسی نداشته باشم از این هیچ کس حواسش به من نباشه
از این مورد توجه دیگران نباشم خیلی راضیم میکرد من تو تنهایی های خودم خیلی فکر میکردم
این باعث میشد بیشتر از این که حرف بزنم شنونده باشم البته نه به عنوان یه شنونده ی خوب بلکه بیشتر به خاطر این که از حرف زدن فرار کنم
بازیگوشی میکردم شیطنت میکردم ولی فقط زمانی که خیلی خیلی آزاد بودم زمانی که هیچ احدالناسی پیشم نبود
این باعث شد که گاهی شاید زودتر به بلوغ عقلی، شایدم جسمی برسم
با همه این رفتارها وارد مرحله حساس نوجونی شدم زمانی که باید رو ی یک نوجون خیلی کار بشه باید باهاش کار کرد زیرا که شخصیت آینده اش ساخته میشه
من با تموم پیش فرضهایی که گفتم به این مرحله رسیدم
زمانی که اکثر نوجونا علی خصوص دنبال جلب توجه رنگ ولعاب دنبال بهتر بودن دنبال دیده شدن هستن
ولی من تو این دوره با توجه به ترسی که داشتم باعث شد که هم یه جورایی دوست داشته باشم مورد توجه باشم وهم یه جورایی دوست نداشتم ،بیشترش به خاطر ترس و خجالتی که از جنس مخالف داشتم باعث شد راه راهبه بودنو پیش بگیرم اینکه به این موضوع فکر کنم که از این که وقت وذهنتو برای کسی بذاری که شاید مورد نظرت باشه شایدم نه، برام بی معنی می اومد
تفریح ها و سرگرمی های هم دوره هام برای بی ارزش میمومد
نوع لباس پوشیدنو و تنوع طلبشون برام مهم نبود
ولی با تموم اینها از خجالتی بودنم چیزی کم نشد که هیچ فکر کنم یه چیزایی اضافه شد!
این باعث شد هیچ جوونی نکنم نه اینکه منع شده باشم نه ،به خاطر همون سری روحیات این داستانی که گفتم با همین وضع به دانشگاه رسید
جایی که اکثر بچه ها یه نوع روابط جدید تجربه میکنن یه جور مستقل بودنو یاد میگیرن یه جور اعتماد به نفس جدید کسب میکنن
برای من این طور نبود ترس از حرف زدن مورد دید بودن به خاطر اینکه شاید لباسم خوب نباشه
به خاطر اینکه مورد توجه باشم ولی نتونم کاری کنم
باعث شد خیلی دچار استرس و اضطراب و هیجانات عصبی بشم که آثار سویی داشت روی جسمم
میشه به سفید شدن مو ایجاد تپش قلب حتی برای یه مورد کوچیک
لرزش های دست و پا و یا گاهی در حرف زدن
ایجاد بشه.
این موارد باعث شد که من حالا به این تیجه برسم که هیچ امید و انگیزه ایی برای ادامه راه ندارم هیچ برنامه ی منسجم برای فردا ندارم خودمو سپردم به جریان زمان
همه ی اینها رو گفتم که لطفا حواستون روی روحیه بچه باشه چه یک سالش باشه چه بیست سالش باید اونو با چیزایی که میترسه وارد بکنید تا ترسش ریخته بشه
البته ناگفته نمونه که بعضی ترسها یه چیز طبیعیه و نیاز به چیز خاصی نداره خودش رفع رجوع میشه ولی اگه حاد بشه حتما باید درمان بشه
منزوی شدن به شرط اینکه درس خون خوبی بشه اصلا و ابدا خوب نیس
بچه حرفگوش کنی شدن به این شرایط که هیچ واکنش منفی نسبت به امر ونهی نداشته باشه خیلی بده نباید اینا رو دست کم گرفت
مشاوره با یک رونشناس خوب میتونه خیلی از این مشکلات و درمان کنه
امیدوارم تمومی نوجوانا و جوونای ما فردی اخلاق مدار وبافرهنگ وبا شخصیتی بشن لزومن نیازی نیس دکتر و پزشک و مهندس بشن
با اعتماد به نفس و با امید با روحیه پر تلاش و هدفمند زندگی و صدالبته یک زندگی صحیح وسالم رو براشون آرزومندم
*اقتباس شده از زندگی فردی که میشناسمش
خجالت
اعتماد به نفس نداشتن
اضراب در شرایط عادی
نداشتن یه فکر و هنر یا یه چیزی که بتونی رو اون خودتو ارتقا بدی
آدمی رو از پیشرفت از یک زندگی عادی از لذت بردن از محیط اطراف
از سرو کله زدن با آدم های جور واجور باز میداره
هیچ وقت هیچ وقت هیچ کس نباید خودشو دست کم بگیره
چون واقعا به خودش ضرر بزرگی میزنه
موفقیت اینه که اول خودتو بشناسی بعد پا به محیط اطراف بذاری
به سلامتی اونایی که با اعتماد به نفس کامل روز به روز موفق تر میشن
یاد میکنم
همه ی کسایی که یه روزی پیشم بودن و حالا نیستن بنا به هر دلیلی
و من به خاطر حافظه ی کوچیکم و به خاطر فراموش کاریم از یادم بردمشان و دعا میکنم برایشان . میفرستان دعای آرامش را با نسیم شب برایشان
تا شاید کمی خوشحالشان کرده باشم.
شاید برایشان فراموش شده باشم شاید هم تو یادشان!
تقدیم به همه ی آنها
خدایا میخواهم از تو
در فراز و نشیب های روزگار نسیم خداوندیت را از کنارشان بگذرانی و قلبشان را مالامال از لذتی کنی که شیرین ترین لذت هاست و آرامشی نصیبشان شود که آرامبخشترین قرص عالم است.
امین.
گاهی یه اتفاقی می افته،
یه حرفی میشنویم،
و یا یه حرکتی از کسی می بینیم،
این قدر با خودمون تجزیه و تحلیل میکنیم
این قدر اون چیزو شاخ و برگ میدیم تو ذهنمون
ایم قدر باهاش داستان سرایی میکنیم
که فقط اتفاق پشتش یا حرکت بعدشو می بینیم
بدجوری تو ذوق آدم میخوره
شاید اینا همش خصلت دخترانه باشه که رویا پردازان ماهری هستن!
آقایون و نمیدونم چقدر خیال پردازن
یعنی این قدر در مقابل موضوعات منطقی عمل میکنند!
خدا کند که این طور باشد!
اینکه خانوما موضوعی رو رویایی میکنن و باید به پای احساساتی بودنشون گذاشت آیا؟
یا داستان پرداز بودن اونا
یا این یک خصلت خانومانه است
گاهی هرچه قدر بخواهی با یه موضوعی منطقی برخورد کنی بازم نمیشه
این احساسات زنانه چیره میشه بر هرچی منطق و عقله
تو این زمان هاست که با خودم میگم اصلا نباید با این موضوع جنگید
باید بگذاریم خصلت های غریزی کار خودشان را بکنند
این طبیعت زن است
یک حس که فقط آن را زن داراست فقط!
*مطلبم ایهام داشت آیا؟